- سبز خط
- نوبروت موهای کمی که بر روی و پشت لب نوجوانان پدید آید، نوجوانی که خط سبز دارد: بچشم کرده ام ابروی ماه سیمایی خیال سبز خطی نقش بسته ام جایی
معنی سبز خط - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جوانی که تازه موی پشت لب برآورده باشد
آخری که در آن علف سبز جهت چارپایان آماده باشد، آسمان
بدی خط و بهره، تیره بختی
آبی که به واسطۀ وجود خزه ها و گیاه های ذره بینی سبز رنگ شده باشد، آب سبز
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، مشوم، بدشگون، بداغر، شنار، نامیمون، سبز قدم، خشک پی، پاسبز، بدیمن، بدقدم، نامبارک، تخجّم، مرخشه، شمال، میشوم، منحوس، نافرّخ، نحس، سیاه دست برای مثال نه درد است طبیب ژاژخای است / که گاهی سرخ رو گه سبزپای است (امیرخسرو- مجمع الفرس - سبزپا)
بد نویس کسی که خط وی بد و زشت باشد، نوشته ناخوانا مقابل خوش خط
خطی که به عنوان نمونه استاد خطاط نویسد سر مشق، یاد داشت مخارج روزانه، قباله